چشمک
کودکی که اماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید سلام بچه هاااا چطورید؟ امروز مطلب جدید واسه آپ نداشتم.میخواستم ازتون نظر خواهی کنم. به نظر شما نقاط ضعف و قوت وبلاگ من چیه؟ بی رو در وایسی(نمیدونم درستش اینه یا کلمه دیگه ای؟) حالا... آهان یه سوال دیگه. اگه یه شاخه گل خیلی زیبا داشتین به کی تقدیمش می کردین؟ *مهم بودن خوبه اما خوب بودن مهم تره. *اگر به کسی خوبی کردی فراموش کن. *دستانم بوی گل میداد.مرا به جرم گل چینی محکوم کردند.اما هیچ کس فکر نکرد شاید گلی کاشته باشم. *در شدت سختی ها دعا میکنی.چه خوب بود اگر در خوشی ها و شادمانی ها نیز دعا میکردی. *ببخش تا لذت ببری انتقام بگیر تا حسرت بخوری. *اگر توانستی در اوج مشکلات لبخند بزنی آن موقع است که خوشبختی. *آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند فکر کن درد تو ارزشمند است فکر کن گریه چه زیباست بخند آدمک نغمه آغاز نخوان به خدا آخردنیاست بخند. اینم چند تا عکس دوست داشتنی.. ووووووتهی و آرمین و رضایا(شاید دیده باشید)ووووسیاااااوش
اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به انجا برود.
خداوند پاسخ داد از میان بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام .
او در انتظار تو است و از تو نگهداری میکند.
اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه
کودک گفت: اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن واواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی است.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت اواز خواهد خواندو هر روز به تو
لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد.
خداوند او را نوازش کرد وگفت که فرشته تو زیباترین وشیرین ترین
واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد.
وبا دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت :وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟
خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت :فرشته ات دستهایت را
کنار هم می گذاردو به تو یاد می دهد چگونه دعا کنی.
کودک سرش را برگرداند وپرسید :شنیده ام در زمین انسان های بد هم زندگی می کنند.
چه کسی از من محافظت میکند؟
فرشته ات از تو محافظت می کند حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.
کودک با نگرانی ادامه داد:اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود
خداوند لبخند زد و گفت فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت
خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا
خواهد اموخت گرچه من همواره در کنار تو خواهم بود
در ان هنگام بهشت ارام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد . کودک می دانست که باید به زودی سفرش را اغاز کند.
او به ارامی یک سوال دیگر از خداوندپرسید:خدایا اگر باید همین الان بروم لطفا نام فرشته ام را بگویید.
خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد :نام فرشته ات اهمییتی
ندارد به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی
یادتون نره ها... راهکاراشونم بگین.
Power By:
LoxBlog.Com |